-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 شهریورماه سال 1388 23:52
تنهاتر از یک برگ با بار شادیهایم مهجورم در ابهای سبز تابستان ارام میرانم تا سرزمین مرگ تا ساحل غم های پاییزی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 شهریورماه سال 1388 13:29
من از طرح زیبای هر خاطره، سلامی غزل گونه خواهم نوشت، که باور کنی گرچه دور از توام فراموش هرگز نکردم تو را. در این رخوت بی مجال زمان، که احساس پژمرده، همچون خزان، به یاد تو من مانده ام آشنا، که شاید، که من یاد باشم تو را!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 شهریورماه سال 1388 23:55
ببین! تمام فکر من بوی عطر چشمان تو را گرفته است و تو چه بی نقص به لبخندی تمام دلیل " آمدن" را برای من خلاصه می کنی مهم نیست اگر هنوز ..................برگهایی از دفتر شعرم .................. تن به اسارت واژه های من نداده اند هربار خوش دارم خیال کنم که این یکی آخرین ترانه ی من است تا تمام خودم را برای سرودنت...